هم سلولی...
1قلم را میگویم چرا کپی میکنی؟میگوید: قرار شد در کار هم دخالت نکنیم عجب!!! 2عالمی را گفتند:علمت به چ کار اید گفت:پزش ما را اید بس است .کارش را کاری نداریم. 3دیوانه ای را گفتند :ار چه مجنون گشتی گفت:به هوشیاری دلی را به دست نیاوردم جنون را ازمایش کنم شاید... 4ادمی را گفتند:علم بهتر است یا ثروت گفت:بستگی به زمانه دارد هر سازی که بزند ما میرقصیم ما حزب بادیم 5روباهی از شیطان گله داشت که چرا؟فریبش داده/شیطان فریاد زد .تو مرا هم روباه کردی به فریبت ادم شدم کم اوردم 6زشتی را خرامان خرامان به شهری وارد شد پادشاه شهر را به نازش فریفت حیف زیبا رویانی که به سبب حیا کلفت زشتی به سبب ناز فریب 7کلاغی را به صدایش سرزنش کردند پاسخ شنیدند دست درازی نکن در خلقت ایزد باشد حکمت دارد 8زندانی را طناب دار بر گردن گفتند بگو کلام اخر گفت :خدایا بگذر از گناه نکرده ام 9گهی زین به پشت و گهی پشت به زین پس هر فرازی نشیبی حاصل/صبور باش 10ادم از ریسمان سیاه و سفید میترسد من از ادم سیاه وسفید به هزار رنگ درونش 11بیا مسابقه دهیم تو یک روز من باش من 10روز تو بردی تمامم برای تو 12دختری را گفتند :چرا هر روز بر یک لباسی گفت :بهتز از انکه هر روز بر دلی 13پسری را گفتند:اگر عاشقی چرا خواستگاری فرار کرد. 14مادری را گفتند از چه رو بی تابی اشک ریخت از رخ عشقم به پاره ی تن 15پدری را پر کنده به کنجی پرسیدند از احوالش سکوتش شکست فریاد سوالم مات غم فرزند 16 پزشکی نوشت دارویی که نباید گفتند چرا؟گفت ما وسیله ایم شفا با خداست. 17وقتی اشپز دو تا شد اش را فاتحه وقتی قلبی عاشق 2شد عشق را فاتحه 18معلمی شاگرد را گفت :شغل پدر شاگرد سر افکنده ومعلم خجل از سوال در جمع/ 19تمام زندگی در 2خور خلاصه نکن نخور/نخواب / 20کلام اخر این که ادما تو همه چی متفاوتن پس درک کن همه خمیر نمیشن تو دستت /مبین
نظرات شما عزیزان: